تحولات لبنان و فلسطین

۱۲ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۰:۱۶
کد خبر: 694991

درباره درختی که اسطوره زنده است

حسن احمدی‌فرد، روزنامه نگار و پژوهشگر

این روزهای سرد زمستانی، اگر سری به کوهستان‌های برف‌گرفته دور و نزدیک بزنید، درخت‌هایی را در بلندای یال‌ها و شیب دره‌ها می‌بینید که پیراهن سبزشان، سفیدی یک دست برف‌ها را نقطه چین کرده است. سروها همه زمستان، مثل پیامی صریح، از ناپایداری سرما و بازگشت بهار می‌گویند.

درباره درختی که اسطوره زنده است

قدس آنلاین: این روزهای سرد زمستانی، اگر سری به کوهستان‌های برف‌گرفته دور و نزدیک بزنید، درخت‌هایی را در بلندای یال‌ها و شیب دره‌ها می‌بینید که پیراهن سبزشان، سفیدی یک دست برف‌ها را نقطه چین کرده است. سروها همه زمستان، مثل پیامی صریح، از ناپایداری سرما و بازگشت بهار می‌گویند.

پدران و مادران باستانی ما، سرو را درختی مقدس می‌دانستند؛ درختی که به خاطر عمر طولانی‌اش جلوه‌ای آن‌جهانی و مینویی دارد. در باور آن‌ها، سرو، نماد حیات جاویدان انسان است و این باور ریشه‌دار حتی تا امروزه‌روز هم رسیده است. هنوز در بسیاری از گورستان‌های دور و نزدیک، سروهایی را می‌توان دید که بر خاک درگذشتگان سایه‌ انداخته‌اند تا یادآور زندگی همیشگی آدم‌ها باشند. در شهر پارسه نیز، درخت سرو یکی از مهم‌ترین نمادهای نباتی است که در کنار «نخل» و «نیلوفر»، بیشترین تکرار را دارد تا آن جا که استاد مرحوم «مهرداد بهار» در کتاب گران‌سنگ «از اسطوره تا تاریخ» از تخت جمشید به عنوان «باغی سنگی با درختانی مقدس» یاد می‌کند.

در آیین‌های کهن ایران‌زمین، سرو، درختی است که از بهشت آمده است. به باور به‌دینان، زرتشت دو شاخ سرو از بهشت با خود به زمین آورد و هر دو را در خراسان‌زمین، در کِشمَر(کاشمر) و فَریومَد(فرومد سبزوار) کاشت؛ در آن میان، سرو کشمیر پا گرفت و به نمادی نامیرا بدل شد. نقل است که زرتشت به دست خود، واقعه پذیرش آیینش توسط گُشتاسب پادشاه ایرانی را بر سینه این سرو، حک کرده بود.

فردوسی پاکزاد نیز به این روایت اساطیری اشاره کرده است:

یکی سرو آزاد بود از بهشت

به پیش درِ آذر آن را بکشت

چو چندی برآمد بر این سالیان

مر آن سرو استبر گشتن میان

چنان گشت آزادسرو بلند

که بر گِرد او برنگشتی کمند

نوشتی بر آزادسرو سهی

که پِذرُفت گشتاسب، دین بهی...

سرو کشمیر تا میانه قرن سوم هجری در کاشمر پا برجا بود و حتی گفته می‌شود که زرتشت در سایه آن، در خاک آرام گرفت؛ تا آن که متوکل، دهمین خلیفه عباسی دستور داد آن را قطع کنند و به سامرا بفرستند تا بلکه بتواند آن درخت اساطیری را در قصرش دوباره بر پا کند... سرانجام در حوالی سال 247 قمری سرو کشمیر بریده شد و پس از تکه تکه شدن، بر پشت شتران راهی سامرا گردید. 

«چون بیفتاد، در آن حدود، زمین بلرزید؛ و کاریزها و بناهای بسیار، خلل کرد؛ و نمازشام، انواع مرغان بیامدند چندانکه آسمان پوشیده گشت و به انواع اصوات نوحه می‌کردند، بر وجهی که مردمان را عجب آمد... پس پانصد هزار درم صرف افتاد تا آن اصل درخت، از کشمر به جعفریه بردند و شاخ‌ها و فروع آن بر هزار و سیصد شتر نهادند... و چون به نزدیک جعفریه رسید، آن شب غلامان، متوکل را بکشتند و آن اصل سرو ندید و برخورداری نیافت؛... و از درودگران و آهنگران و شاگردان و اصحاب نظاره و ناقلان آن چوب، هیچ کس نماند و این از اتفاقات عجیبه است...»(ثمارالقلوب/ ابومنصور ثعالبی)

سرو کشمیر اما در ذهن پدران و مادران ما باقی ماند و حتی به فولکلور راه یافت. چنانکه هنوز هم در داستان‌های عاشقانه‌ای که سینه به سینه نقل می‌شود، معشوقه(که همواره جلوه‌ای جاودانی و آن‌جهانی دارد) به سرو کشمیر تشبیه می‌شود:

های سرو کشمیر مُو

زلفای تو زنجیر مُو...

تشبیه معشوقه به سرو البته در ادبیات(و عرفان) کهن ایران‌زمین، قدمتی دیرینه دارد. حضرت حافظ دارد که:

سرو بالای من آنگه که در آید به سماع

چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد

در خراسان‌زمین اما سرو همچنان اسطوره‌ای زنده است؛ «اُرس»‌ها یا همان سروهای کوهی در باور ما مردم، نمادهای جاودانگی و نامیرایی هستند.

در قصه‌های عامیانه کُرمانج‌ها، دامنه‌نشینان کوهستان افسانه‌ای «هزارمسجد»، درخت ارس(در گویش آن‌ها: مَرخ) نماد جاودانگی معشوقه است و نیز نمادی برای عشق‌های ازلی و ابدی.

می‌گویند: چوپانی در سودای گله‌اش رهسپار چراگاه می‌شود و در نبودش، اهالی روستا «زارا» عشق او را، که به بیماری واگیرداری دچار شده از روستا بیرون می‌رانند... چوپان وقتی خبردار می‌شود، در پی زارا سر به کوه و بیابان می‌گذارد و در سایه مرخ‌ها، آوازهای عاشقانه می‌خواند تا معشوقش را بیابد.

قطعه «زارَه مَگری لَه مَرخ مَه» که «محسن میرزازاده» خواننده خوش‌آتیه کرمانج به همراه «یلدا عباسی» در آلبوم «کُوات» اجرا کرده، شرح همین روایت است:

زارا! گریه نکن، من زیر درخت مَرخم

صبح برخاسته و غروب برمی‌گردم

اگر بمیرم سهم خاک خواهم شد

و اگر بمانم یار زارا خواهم ماند...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.